خلاصه داستان: سالن زیبایی زاهرا پناهگاهی برای زنانی است که مایل به دلسرد کردن خود هستند یا پناه می برند. یک عمل دست و پا چلفتی ، مسیرها و قلب های جوان را به هم متصل می کند.
خلاصه داستان: پس از درگذشت پدرش ، مایر برای نهایی کردن تمام مشاغل برای سفر دوباره به کشور بازگشت ، اما عاشق یارا می شود و سفر خود را لغو می کند. وقایع پس از فهمیدن اینکه معشوق وی یک بازیگوش و کلاهبرداری است ، تشدید می شود ...
خلاصه داستان: هنگامی که دانشجوی کسب و کار علی با MIA ثروتمند و زیبا ملاقات می کند ، بلافاصله به یکدیگر کشیده می شوند ، اما به نظر می رسد که خانواده های آنها به مسیری طولانی باز می گردند.
خلاصه داستان: Fares رستوران خانوادگی خود را در زادگاه باز می کند ، اما شایعات صاحبخانه Fawzi را به قتل والدینش متهم می کنند. حقیقت ، عاشقانه جوانه زدن کرایه ها را با یاسما تهدید می کند ، دختر فوزی که اخیراً از پاریس بازگشت.