خلاصه داستان: پس از درگذشت پدرش ، مایر برای نهایی کردن تمام مشاغل برای سفر دوباره به کشور بازگشت ، اما عاشق یارا می شود و سفر خود را لغو می کند. وقایع پس از فهمیدن اینکه معشوق وی یک بازیگوش و کلاهبرداری است ، تشدید می شود ...
خلاصه داستان: پس از زندگی در یتیم خانه ، والا و میفتاه تصمیم می گیرند علیه آن زندگی شورش کنند ، به خصوص پس از آنکه مجبور شدند توسط مدیر یتیم خانه دزدی کنند ، ماجد ، که بر آنها جنگ اعلام می کند و آنها سعی می کنند از شر او خلاص شوند.